1 . باهم داشتن
[فعل]

cumuler

/kymyle/
فعل گذرا
[گذشته کامل: cumulé] [حالت وصفی: cumulant] [فعل کمکی: avoir ]

1 باهم داشتن یک‌جا داشتن

  • 1.Beaucoup de jeunes cumulent le travail avec les études avec succès.
    1. بسیاری از جوانان به خوبی کار را با تحصیلات یک‌جا دارند [به صورت موازی پیش می‌برند].
  • 2.Pour avoir de bons revenus, Dominique cumule plusieurs emplois.
    2. برای درآمد خوب داشتن، "دومینیک" چندین شغل باهم دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان