خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درمان
2 . زیاده روی
[اسم]
la cure
/kyʀ/
قابل شمارش
مونث
1
درمان
مداوا، معالجه
1.Je fais une cure à Vichy pour soigner mon foie.
1. من برای مراقبت کردن از کبدم درمانی در "ویشی" انجام میدهم.
2.Votre cure est presque finie.
2. درمان شما تقریبا تمام است.
2
زیاده روی
عنان گسیختگی
تصاویر
کلمات نزدیک
cupidité
cupide
cumulus
cumuler
cumul
cure-dents
curer
curieusement
curieux
curiosité
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان