خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (عمل) گردن زدن
[اسم]
la décapitation
/dekapitasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
(عمل) گردن زدن
سر از تن جدا کردن
1.La victime est morte d'une décapitation.
1. قربانی با سر از تن جدا کردن مرده است.
2.Nous avons déjà vu une décapitation ce soir.
2. ما همین عصر یک (عمل) گردن زدن را دیدیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
décaper
décapant
décanter
décamper
décalquer
décapiter
décapotable
décapsuler
décapsuleur
décathlon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان