1 . رفتن 2 . جابه‌جا کردن 3 . حرکت کردن
[فعل]

se déplacer

/deplase/
فعل بی قاعده فعل بازتابی
[گذشته کامل: déplacé] [حالت وصفی: déplaçant] [فعل کمکی: être ]

1 رفتن رفت‌وآمد کردن

مترادف و متضاد circuler voyager
se déplacer (à vélo/en pied...)
(با دوچرخه/پیاده...) رفتن
  • 1. Elle s'est déplacée à vélo.
    1. او با دوچرخه رفت‌وآمد کرد.
  • 2. Il est devenu difficile à se déplacer dans la ville.
    2. رفت‌وآمد کردن در شهر سخت شده‌است.

2 جابه‌جا کردن عوض کردن (déplacer)

مترادف و متضاد modifier transférer
déplacer quelque chose
چیزی را جابه‌جا کردن
  • 1. Elle a déplacé l'heure de la réunion.
    1. او ساعت جلسه را عوض کرد.
  • 2. Je déplacerai l'imprimante pour la mettre sur la table.
    2. من پرینتر را جابه‌جا می‌کنم تا ببرم روی میز بگذارمش.
  • 3. Le contrôleur a déplacé deux voyageurs de seconde en première classe.
    3. کنترل‌چی دو مسافر را از اکونومی کلاس به فرست کلاس جابه‌جا کرد.

3 حرکت کردن تکان خوردن، جابه‌جا شدن

مترادف و متضاد avancer bouger se mouvoir
se déplacer
حرکت کردن
  • 1. L'air se déplace des régions de haute pression à celles de basse pression.
    1. هوا از مناطق پرفشار به مناطق کم‌فشار حرکت می‌کند.
  • 2. Les poissons se déplacent à l'aide de nageoires.
    2. ماهی‌ها با کمک باله‌هاشان حرکت می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان