1 . ناراحت کردن 2 . دوست نداشتن
[فعل]

déplaire

/deplɛʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: déplu] [حالت وصفی: déplaisant] [فعل کمکی: avoir ]

1 ناراحت کردن دلخور کردن

  • 1.Je n'aimerais pas leur déplaire.
    1. من دوست ندارم آنها را ناراحت کنم.
  • 2.On dirait que vous faites tout pour nous déplaire.
    2. به نظر می‌رسد که شما هر کاری برای دلخور کردن ما انجام می‌دهید.

2 دوست نداشتن خوش نیامدن (از)، بد آمدن (از)

  • 1.Cet aliment me déplaît.
    1. از این غذا بدم می‌آید.
  • 2.Les acteurs sont bons mais le film m'a déplu.
    2. بازیگرها خوب بودند اما فیلم را دوست نداشتم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان