خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ناراحت کردن
2 . دوست نداشتن
[فعل]
déplaire
/deplɛʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: déplu]
[حالت وصفی: déplaisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
ناراحت کردن
دلخور کردن
1.Je n'aimerais pas leur déplaire.
1. من دوست ندارم آنها را ناراحت کنم.
2.On dirait que vous faites tout pour nous déplaire.
2. به نظر میرسد که شما هر کاری برای دلخور کردن ما انجام میدهید.
2
دوست نداشتن
خوش نیامدن (از)، بد آمدن (از)
1.Cet aliment me déplaît.
1. از این غذا بدم میآید.
2.Les acteurs sont bons mais le film m'a déplu.
2. بازیگرها خوب بودند اما فیلم را دوست نداشتم.
تصاویر
کلمات نزدیک
déplacé
déplacer
déplacement
dépité
dépit
déplaisant
dépliant
déplier
déploiement
déplorable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان