خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ویران کردن
2 . بهم ریختن
[فعل]
dévaster
/devastˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: dévasté]
[حالت وصفی: dévastant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
ویران کردن
خراب کردن، تخریب کردن
1.Les barbares dévastaient les pays qu'ils envahissaient.
1. بربرها کشورهایی را که فتح کردند ویران کردند.
2
بهم ریختن
نظم (جایی را) بهم ریختن
1.L'amour dévaste les âmes où il règne.
1. عشق در هر روحی خانه کند آن جا را بهم میریزد.
تصاویر
کلمات نزدیک
dévastation
dévastateur
dévaluer
dévaluation
dévaloriser
déveine
développement
développer
développeur
dévergonder
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان