خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رقصیدن
[فعل]
danser
/dɑ̃se/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: dansé]
[حالت وصفی: dansant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
رقصیدن
1.J'aime danser avec ma femme.
1. دوست دارم با زنم برقصم.
2.Vous dansez mieux que les autres filles, mademoiselle.
2. شما بهتر از سایر دخترها می رقصید، دختر خانم.
تصاویر
کلمات نزدیک
danse
dans le tuyau
dans le passé
dans le futur
dans le cadre de
danseur
dard
dare-dare
darne
dartre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان