خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گفتگو
2 . مناظره
3 . دیالوگ (تئاتر)
[اسم]
le dialogue
/djalɔg/
قابل شمارش
مذکر
1
گفتگو
مکالمه
مترادف و متضاد
conversation
entretien
tête-à-tête
écouter le dialogue
به مکالمه گوش دادن
Il a écouté le dialogue de sa mère et de la voisine.
او به گفتگوی مادرش و خانم همسایه گوش داد.
dialogue téléphonique
مکالمه تلفنی
Leur dialogue téléphonique a duré une heure et demie.
مکالمه تلفنیشان یک ساعت و نیم طول کشید.
2
مناظره
بحث
مترادف و متضاد
débat
discussion
échange
repartir/commencer... un dialogue
مناظرهای را دوباره شروع کردن/شروع کردن...
1. Il a commencé un dialogue avec ma mère.
1. او با مادرم بحثی را شروع کرد.
2. Le dialogue a repris entre les délégués syndicaux et la direction.
2. مناظره بین نماینده اصناف و سمت مدیریت درگرفت.
3
دیالوگ (تئاتر)
1.Vous imaginerez un dialogue de théâtre entre deux personnages.
1. شما دیالوگ تئاتر را بین دو پرسوناژ تصور میکنید.
répéter le dialogue
دیالوگ را تمرین کردن
Les acteurs ont répété le dialogue avant de monter sur scène.
بازیگران قبل از بالای صحنه رفتن دیالوگ را تمرین کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
dialecte
diagramme
diagonale
diagonal
diagnostiquer
dialoguer
dialoguiste
dialyse
diamant
diamantaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان