خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هضم کردن
2 . درک کردن
[فعل]
digérer
/diʒeʀe/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: digéré]
[حالت وصفی: digérant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
هضم کردن
1.Ce repas est lourd à digérer.
1. این غذا برای هضم کردن سنگین است.
2
درک کردن
فهمیدن، پردازش کردن
1.C'est bien dur à digérer.
1. این (موضوع) فهمیدنش خیلی سخت است.
2.Il m'a fallu quelques instants pour digérer la nouvelle.
2. برای درک کردن خبر چندین دقیقه (وقت) لازم داشتم.
تصاویر
کلمات نزدیک
digue
digression
dignité
dignement
digne
dilapider
dilatation
dilater
dilemme
dilettante
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان