خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مستقیم
2 . رک و راست
3 . برنامه زنده
[صفت]
direct
/diʀɛkt/
قابل مقایسه
1
مستقیم
1.C'est le chemin le plus direct pour arriver à la ville.
1. این مستقیم ترین راه برای رسیدن به شهر است.
2
رک و راست
صادق، بیپرده
1.C'est une personne très directe.
1. او یک شخص بسیار رک و راست است.
[اسم]
le direct
/diʀɛkt/
قابل شمارش
مذکر
3
برنامه زنده
1.On n'a pas le droit à l'erreur lors des directs.
1. ما حق اشتباه کردن در زمان برنامه زنده را نداریم.
تصاویر
کلمات نزدیک
dire quelque chose en l'air
dire du mal
dire des bêtises
dire
diplômé
directement
directeur
directeur de journal
directeur de la photo
directeur de prison
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان