خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رشته (تحصیلی یا تخصصی)
2 . دستورالعمل
3 . قانون
4 . نظم
[اسم]
la discipline
/disiplin/
قابل شمارش
مونث
1
رشته (تحصیلی یا تخصصی)
1.C'est un spécialiste dans cette discipline.
1. او در این رشته یک متخصص است.
une discipline facultative/obligatoire
رشته اختیاری/اجباری
Le latin est une discipline facultative.
لاتین یک رشته اختیاری است. [خواندن آن اختیاری است.]
2
دستورالعمل
1.C'est une discipline qui apaise et dynamise à la fois.
1. این دستورالعملی است که در عینحال آرام میکند و انرژی میبخشد.
3
قانون
قاعده
respecter une discipline
قانونی را رعایت کردن
Il faut respecter une certaine discipline pour faire un régime efficace.
برای داشتن یک نظام کارآمد باید قوانینی را رعایت کرد.
Discipline sévère
قانون سخت [جدی]
S'astreindre à une discipline sévère
به قانونی سخت چسبیدن
4
نظم
مترادف و متضاد
règlement
La discipline militaire/d'un collège
نظم نظامی/یک کالج
faire régner une discipline
نظمی را برقرار کردن
Ce professeur fait régner la discipline.
این استاد نظم را برقرار میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
disciplinaire
disciple
discerner
discernement
discale
discipliner
discipliné
disco
discographie
discontinu
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان