خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رد صلاحیت کردن
2 . باطل کردن
3 . بی اعتبار کردن
[فعل]
disqualifier
/diskalifjˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: disqualifié]
[حالت وصفی: disqualifiant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
رد صلاحیت کردن
1.Il n'est pas facile de disqualifier une parlementaire.
1. رد صلاحیت کردن یک نماینده مجلس آسان نیست.
2
باطل کردن
بی اعتبار کردن، فسخ کردن
3
بی اعتبار کردن
بدنام کردن، مورد تردید قرار دادن
تصاویر
کلمات نزدیک
disquaire
disputé
disputer
dispute
disproportionné
disque
disque dur
disquette
dissection
dissemblable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان