1 . رد صلاحیت کردن 2 . باطل کردن 3 . بی اعتبار کردن
[فعل]

disqualifier

/diskalifjˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: disqualifié] [حالت وصفی: disqualifiant] [فعل کمکی: avoir ]

1 رد صلاحیت کردن

  • 1.Il n'est pas facile de disqualifier une parlementaire.
    1. رد صلاحیت کردن یک نماینده مجلس آسان نیست.

2 باطل کردن بی اعتبار کردن، فسخ کردن

3 بی اعتبار کردن بدنام کردن، مورد تردید قرار دادن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان