خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مهربانی
2 . لذت
[اسم]
la douceur
/dusœʀ/
قابل شمارش
مونث
1
مهربانی
ملایمت
1.Avec douceur, il lui a demandé pourquoi il était en colère.
1. با ملایمت از او پرسید که چرا خشمگین شده است.
2.C'était un ange de douceur.
2. او فرشتهی مهربانی بود.
2
لذت
دلنشینی، خوشایندی
1.J'aime la douceur de vivre de la campagne normande.
1. من لذت زندگی در مناطق روستایی نورماندی را دوست دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
doucereux
doucement
douce
doubs
doublé
douceâtre
douche
doucher
doudoune
douille
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان