[قید]

doucement

/dusmɑ̃/
غیرقابل مقایسه

1 به آرامی آرام

  • 1.Il avançait tout doucement dans le noir.
    1. او به آرامی در تاریکی پیش می‌رفت.
  • 2.Je chauffe doucement la soupe pour éviter de la brûler.
    2. من برای جلوگیری از جوشیدنش، سوپ را به آرامی گرم می‌کنم.

2 بدون سر و صدا با صدای آرام

3 آهسته یواش

  • 1.Elle a parlé doucement.
    1. او یواش صحبت کرد.
  • 2.Tom et Lucie parlaient doucement.
    2. "تام" و "لوسی" آهسته صحبت می‌کردند.

4 با ملایمت

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان