2.
استاد تردید داشت (که) آیا "جیسون" میتواند تغییر کند (یا خیر).
2
اعتماد نداشتن
بدگمان بودن
1.Je doute de sa sincérité.
1.
من به صداقتش بدگمانم.
3
فکر کردن
بو بردن
(se douter)
1.Je ne me doutais de rien.
1.
فکرش را نمیکردم.
توجه کنید که douter و se douter تقریبا با هم متضادند. اولی به معنی « شک داشتن و مطمئن نبودن» است، در حالی که دومی به معنی «دانستن و تقریبا مطمئن بودن» است.