مترادف و متضاد
harmonieux
moelleux
souple
soyeux
suave
aigre
dur
fort
rêche
strident
une voix/un tissu... doux (douce)
صدا/پارچه... لطیف
1.
Elle a une voix douce.
1.
او صدای لطیفی دارد.
2.
Le shampooing qui rend les cheveux doux.
2.
شامپویی که مو را نرم میکند.
3.
Touchez ça, c'est un tissu très doux.
3.
به این دست بزنید، پارچه نرمی است.
توضیحاتی در خصوص صفت "doux"
صفت "doux" در اینجا در معنای "نرم" یا "لطیف" است و برای اشاره به چیزی است که لمسش از لحاظ فیزیکی نرم و دلپذیر باشد، این صفت همچنین برای بیان این است که چیزی یا حرکتی بدون تکانهای ناگهانی، برخوردهای شدید و ضربات سخت است، و در زبان فارسی برای بیان این وضعیت باز هم از صفت "نرم" استفاده میکنیم.
2
شیرین
مترادف و متضاد
sucré
acide
aigre
amer
brut
fade
fort
pimenté
cidre/eau/miel... doux (douce)
شراب/آب/عسل... شیرین
1.
C'est la poisson d'eau douce.
1.
این ماهی آب شیرین است.
2.
L'eau de ce rivière est douce.
2.
آب این رودخانه، شیرین است.
3.
Le miel est trop doux, je ne peux pas en manger.
3.
عسل خیلی شیرین است؛ من نمیتوانم ازش بخورم.
3
ملایم
مطبوع، شیرین (عطر و بو)، دلپذیر
مترادف و متضاد
agréable
clément
souple
brusque
rigoureux
rude
le climat/l'odeur/le parfum... doux
آبوهوا/بو/عطر... ملایم
1.
Entouré par la mer, le Japon a un climat doux.
1.
کشور ژاپن به دلیل دریاهای اطرافش، آبوهوای ملایمی دارد.