1 . تنظیم کردن (متن، لیست، سند) 2 . قد علم کردن 3 . درست کردن 4 . رام کردن
[فعل]

dresser

/dʀese/
فعل گذرا
[گذشته کامل: dressé] [حالت وصفی: dressant] [فعل کمکی: avoir ]

1 تنظیم کردن (متن، لیست، سند) نوشتن

  • 1.J'ai dressé un rapport financier pour mon patron.
    1. من یک گزارش مالی برای رئیسم نوشتم.
  • 2.La future mariée dresse la liste des invités.
    2. عروس آینده لیست مهمانان را تنظیم می‌کند [می‌نویسد].

2 قد علم کردن ایستادن، بر پا ساختن (se dresser)

  • 1.Ce sont les adolescents qui se dressent contre leurs parents
    1. اینها نوجوانانی هستند که در برابر والدینشان قد علم می‌‌کنند.
  • 2.Les gardes se dressent au passage du Président.
    2. نگهبانان در مسیر رئیس جمهور می‌ایستند.

3 درست کردن ساختن، بنا کردن

  • 1.Dresser un plat.
    1. درست کردن یک غذا.
  • 2.La ville a dressé un monument aux victimes de la guerre.
    2. شهر برای قربانیان جنگ یک بنا (یادبود) ساخته است.

4 رام کردن اهلی کردن

  • 1.dresser un chien
    1. سگی را رام کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان