خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تحقیق کردن
[فعل]
enquêter
/ɑ̃kete/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: enquêté]
[حالت وصفی: enquêtant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
تحقیق کردن
بررسی کردن
1.Il faut enquêter.
1. او باید تحقیق کند.
2.Le commissaire enquête pour savoir qui a commis le crime.
2. بازپرس برای دانستن اینکه چه کسی جرم را مرتکب شده است تحقیق میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
enquête
enquérir
enquiquiner
enquiquinant
enorgueillir
enquêteur
enraciner
enrageant
enrager
enragé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان