1 . کامل
[صفت]

entier

/ɑ̃tje/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: entière] [جمع مونث: entières] [جمع مذکر: entiers]

1 کامل تمام

  • 1.J'ai mangé la pizza entière parce que j'avais faim.
    1. من یک پیتزای کامل خوردم؛ چون گرسنه بودم.
  • 2.Le serpent avale la souris entière.
    2. مار، موش را کامل می‌بلعد.
Le lait entier
شیر خالص (که چربی آن گرفته نشده)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان