[اسم]

l'entorse

/ɑ̃tɔʀs/
قابل شمارش مونث

1 پیچ‌خوردگی رگ به رگ‌ شدگی

  • 1.Entorse de la cheville.
    1. پیچ‌خوردگی مچ پا.
  • 2.Julie s'est fait une entorse en courant sur les rochers.
    2. ژولی پایش رگ به رگ شد وقتی داشت روی صخره‌ها می‌دوید.
  • 3.L'entorse de la gymnaste est due à une chute.
    3. رگ به رگ‌ شدگی ژیمناستیک‌کار ناشی از سقوط است.

2 تخلف تعدی

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان