خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گشت و گذار
[اسم]
l'excursion
/ɛkskyʀsjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
گشت و گذار
گردش دستهجمعی
1.Excursion en autocar
1. گشت و گذار با اتوبوس بین شهری
2.J'ai fait une belle excursion à vélo le week-end dernier.
2. من آخر هفته گذشته گشت و گذار زیبایی با دوچرخه داشتم.
3.L'école organise une excursion d'une journée à Paris.
3. مدرسه ترتیب یک گردش دستهجمعی یک روزه در "پاریس" را میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
excrétion
excrément
excroissance
excommunier
exclusivité
excuse
excuser
excusez-moi, nous aimerions commander, s'il vous plaît.
excusez-moi
excès
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان