خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تمرین کردن
2 . اعمال کردن
3 . تمرین دادن
[فعل]
s'exercer
/ɛgzɛʀse/
فعل بی قاعده
فعل بازتابی
[گذشته کامل: exercé]
[حالت وصفی: exerçant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
تمرین کردن
مترادف و متضاد
S'entraîner
1.Les athlètes s'exercent tous les jours.
1. ورزشکاران هر روز تمرین میکنند.
2.Tu peux t’exercer à chanter.
2. تو میتوانی در آواز خواندن تمرین کنی.
2
اعمال کردن
انجام دادن، به کار گرفتن
(exercer)
مترادف و متضاد
occuper
pratiquer
remplir
exercer son métier/sa fonction...
کاری/حرفهای... را انجام دادن
1. Elle exerçait les fonctions de présidente.
1. او کارهای رئیسجمهوری را انجام میدهد.
2. Mon père a exercé son métier d'électricien pendant trente ans.
2. پدرم به مدت 30 سال حرفهی برقکاریاش را انجام داده است.
exercer la pression
فشاری اعمال کردن
Le médecin a exercé une pression pour arrêter le saignement.
دکتر برای بند آوردن خونریزی فشاری اعمال کرده است.
3
تمرین دادن
(exercer)
مترادف و متضاد
cultiver
développer
perfectionner
exercer quelque chose
چیزی را تمرین دادن
1. Elle exerce sa mémoire en faisant des mots croisés.
1. او با جدول حل کردن، ذهنش را تمرین میدهد.
2. Il exerce ses muscles chaque jours.
2. او هر روز ماهیچههایش را تمرین میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
exempter
exempt
exemplifier
exemple
exemplarité
exercice
exercice d'évacuation
exercise d'application
exercises pilates
exergue
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان