خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باتجربه
[صفت]
expérimenté
/ɛkspeʀimɑ̃te/
قابل مقایسه
1
باتجربه
مجرب، کارکشته
1.Elle a confiance en ce chirurgien expérimenté.
1. او به این جراح باتجربه اعتماد دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
expérimenter
expérimentation
expérimental
expérience
expéditionnaire
exquis
exsangue
exsuder
extase
extasier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان