خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آزمایش کردن
2 . امتحان کردن
[فعل]
expérimenter
/ɛkspeʀimɑ̃te/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
آزمایش کردن
2
امتحان کردن
آزمودن، تجربه کردن
1.Le cuisinier expérimente une nouvelle façon de faire cette recette.
1. آشپر شیوه جدیدی از درست کردن این دستورالعمل غذایی را امتحان میکند.
2.On ne peut parler de cela sans l'avoir expérimenté.
2. بدون تجربه کردنش، نمیتوان از این (مسئله) حرف زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
expérimentation
expérimental
expérience
expéditionnaire
expédition
expérimenté
exquis
exsangue
exsuder
extase
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان