خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دانشکده
2 . اختیار
3 . قوه
[اسم]
la faculté
/fakylte/
قابل شمارش
مونث
[جمع: facultés]
1
دانشکده
دانشگاه
faculté de droit/médecine...
دانشکده حقوق/پزشکی...
1. Il travaille dans le restaurant en face de la faculté.
1. او در رستوران روبروی دانشکده کار می کند.
2. La faculté de droit attend mon dossier.
2. دانشکده حقوق منتظر پرونده من است.
s’inscrire/entrer en faculté
در دانشگاه ثبتنام کردن/به دانشگاه وارد شدن
2
اختیار
حق
(le faculté)
faculté de faire quelque chose
حق انجام چیزی را داشتن
1. Il a la faculté de tout vendre.
1. او حق فروش همه چیز را دارد.
2. Vous avez toujours la faculté de refuser.
2. شما همیشه حق رد کردن دارید.
3
قوه
استعداد، توانایی، قدرت
(le faculté)
la faculté de travail/concentration...
توانایی کاری/تمرکز...
1. Il a une grande faculté de travail.
1. او استعداد بسیاری در کار دارد.
2. les facultés intellectuelles
2. قدرت ذهنی
3. une grande faculté de concentration
3. توانایی فوقالعاده تمرکز کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
facultatif
facturière
facturier
facturette
facturer
facétie
facétieux
fade
fadeur
fagot
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان