خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (با کسی) آشنا شدن
[عبارت]
faire connaissance
/fɛʁ kɔnɛsɑ̃s/
1
(با کسی) آشنا شدن
1.J'adore faire connaissance avec mes clients.
1. من عاشق آشنا شدن با مشتریانم هستم.
2.Mon mari et mon cousin ont fait connaissance dans cette soirée.
2. شوهرم و پسرعمویم در این مهمانی باهم آشنا شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
faire confiance
faire chaud
faire carrière
faire campagne
faire breveter
faire cuire à feu vif
faire cuire à petit feu
faire d'une pierre deux coups
faire de bien
faire de la luge
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان