خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آسیب دیدن
2 . درد داشتن
[عبارت]
faire mal
/fˈɛʁ mˈal/
1
آسیب دیدن
آسیب زدن
1.Je l'ai fait pour te faire mal.
1. من آن کار را برای آسیب زدن به تو کردم.
2
درد داشتن
درد کردن
1.Ça te fait mal?
1. درد داری؟
تصاویر
کلمات نزدیک
faire main basse sur
faire l’objet de poursuites
faire les soldes
faire les magasins
faire les gros titres
faire mouche
faire mourir à petit feu
faire paraître quelque chose
faire part
faire partie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان