خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عملی بودن
[اسم]
la faisabilité
/fəzabilite/
قابل شمارش
مونث
1
عملی بودن
شدنی بودن
1.Il faut étudier la faisabilité de ce travail.
1. باید شدنی بودن این کار را بررسی کرد.
2.Nous nous sommes assurés de la faisabilité du projet avec de le lancer.
2. قبل از راهاندازی پروژه از عملی بودنش اطمینان حاصل کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
faire-valoir
faire-part
faire ça ou peigner la girafe
faire à quelqu'un le coup du presse-citron
faire à manger
faisan
faisane
faisceau
fait
fait divers
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان