خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حیات وحش
[اسم]
la faune
/fon/
قابل شمارش
مونث
1
حیات وحش
1.Il faut découvrir la faune et la flore de cette région.
1. باید پوشش گیاهی و حیات وحش این ناحیه را دید [مشاهده کرد].
2.La faune de la région comprend de nombreux oiseaux rares.
2. حیات وحش ناحیه چندین پرنده کمیاب دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
faufiler
faucon
faucille
fauché
faucheuse
faussaire
fausse couche
faussement
fausser
faut-il des chaussures spéciales?
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان