خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برگهنویسی کردن
2 . انجام دادن
3 . پرت کردن
4 . فرو کردن
5 . بی تفاوت بودن
[فعل]
ficher
/fiʃˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: fichu]
[حالت وصفی: fichant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
برگهنویسی کردن
روی برگه نوشتن، فیش کردن
1.Il m’a fichu une contravention.
1. او برای من یک برگه جریمه نوشت.
2
انجام دادن
کردن
informal
1.Il a rien fichu depuis ce matin.
1. او از صبح تا حالا هیچ کاری نکرده است.
2.Qu’est-ce qu’il fiche ?
2. او چه کار میکند؟
3
پرت کردن
انداختن
1.Il a été fichu dehors.
1. او به بیرون پرت شد.
2.Il fiche son argent par les fenêtres.
2. پولهایش را از پنجره به بیرون پرت کرد.
4
فرو کردن
کوبیدن
1.Ficher un clou dans un mur
1. میخی به دیوار کوبیدن
5
بی تفاوت بودن
اهمیت ندادن، برای کسی مهم نبودن
(se ficher)
1.Elle se fiche de ce qui peut arriver.
1. او به چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد اهمیت نمیدهد.
2.Je m'en fiche.
2. برایم مهم نیست.
تصاویر
کلمات نزدیک
fiche-portrait
fiche
ficelle
ficeler
fibre naturelle
fichier
fichier compressé
fichu
fictif
fiction
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان