1 . پرسه زدن
[فعل]

flâner

/flɑne/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: flâné] [حالت وصفی: flânant] [فعل کمکی: avoir ]

1 پرسه زدن

  • 1.A Paris, j'aime flâner le long des quais.
    1. در "پاریس" من دوست دارم در طول اسکله‌ها پرسه بزنم.
  • 2.Elle flânait le long de la plage.
    2. او در طول ساحل پرسه میزد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان