خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پرسه زدن
[فعل]
flâner
/flɑne/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: flâné]
[حالت وصفی: flânant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
پرسه زدن
1.A Paris, j'aime flâner le long des quais.
1. در "پاریس" من دوست دارم در طول اسکلهها پرسه بزنم.
2.Elle flânait le long de la plage.
2. او در طول ساحل پرسه میزد.
تصاویر
کلمات نزدیک
flux
fluvial
flush royal
flush
fluorescent
flâneur
flèche
fléau
flécher
fléchette
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان