خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بو کشیدن
[فعل]
flairer
/fleʀe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: flairé]
[حالت وصفی: flairant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
بو کشیدن
بو حس کردن
1.J'adorais flairer l'odeur des confitures.
1. من عاشق بو کشیدن بوی مرباها بودم.
2.Le chat a flairé l'odeur des crevettes !
2. گربه بوی میگوها را حس کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
flair
flagrant
flageolet
flageoler
flageller
flamand
flamant
flambant
flambeau
flamber
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان