خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تملق گفتن
2 . نوازش کردن
3 . بهتر (از واقعیت) نشان دادن
[فعل]
flatter
/flatˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: flatté]
[حالت وصفی: flattant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
تملق گفتن
زیادی تعریف کردن، چاپلوسی کردن
1.Flatter pour obtenir qqch
1. برای به دست آوردن چیزی تملق گفتن
2.Plus on aime quelqu'un, moins il faut qu'on le flatte.
2. هر چه بیشتر کسی را دوست میداریم، باید کمتر چاپلوسی او را کنیم.
2
نوازش کردن
ناز کردن
مترادف و متضاد
caresser
1.Douce musique qui flatte l'oreille
1. موسیقی ملایمی که گوش را نوازش میکند.
2.Flatter un chien
2. سگی را نوازش کردن
3
بهتر (از واقعیت) نشان دادن
1.Cette photo la flatte.
1. این عکس او را از واقعیت بهتر نشان میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
flasque
flash
flaque
flapi
flanquer
flatterie
flatteur
flatulence
flegmatique
flegme
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان