خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پلیس
[اسم]
le flic
/flik/
قابل شمارش
مذکر
1
پلیس
informal
1.Les flics m'ont arrêté pour excès de vitesse.
1. پلیسها مرا برای سرعت بیش از حد دستگیر کردند.
2.Pendant la manifestation il y avait des flics à tous les coins de rue.
2. طی تظاهرات، در هر گوشه خیابان پلیسها بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
flexion
flexible
fleuve
fleuriste
fleurissement
flipper
flirter
flocon
flop
flopée
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان