خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تار (ناواضح)
[صفت]
flou
/flu/
قابل مقایسه
1
تار (ناواضح)
1.Ne garde pas cette photo, elle est floue.
1. این عکس را نگه ندار، تار است.
2.Sans mes lunettes, tout est flou.
2. بدون عینکم همه چیز تار است.
تصاویر
کلمات نزدیک
flotteur
flotter
flottement
flotte
flottant
flouer
fluctuant
fluet
fluide
fluo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان