1 . از روی ناچاری
[قید]

forcément

/fɔʀsəmɑ̃/
غیرقابل مقایسه

1 از روی ناچاری

  • 1.Il l'a fait forcément et malgré lui.
    1. او از روی ناچاری و علی‌رغم (میل) خودش این را انجام داد.
  • 2.Je ne crois pas qu'une telle conclusion doive forcément s'ensuivre.
    2. من تصور نمی‌کنم که چنین نتیجه‌‌ای باید از روی ناچاری به بار آید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان