خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نیرو
[اسم]
la force
/fɔʀs/
قابل شمارش
مونث
1
نیرو
قدرت، زور
1.À son âge, elle a encore beaucoup de force.
1. در این سن، او هنوز خیلی زور دارد.
2.La force du vent a déraciné les arbres.
2. نیروی باد درختها را از ریشه درآورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
forain
forage
footing
footballeur
football
forcené
forcer
forces
forces aériennes
forcing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان