خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (آدم) بیاختیار
2 . شیفته
3 . پر اشتیاق
[اسم]
le forcené
/fɔʀsəne/
قابل شمارش
مذکر
1
(آدم) بیاختیار
دیوانه
2
شیفته
عاشق
[صفت]
forcené
/fɔʀsəne/
قابل مقایسه
3
پر اشتیاق
پر تب و تاب، دیوانهوار
1.Elle voue une rancune forcenée à son ex-mari.
1. او (در خود) کینهای دیوانهوار نسبت به شوهر سابقش میپروراند.
2.Un chasseur forcené.
2. یک شکارچی پر اشتیاق.
تصاویر
کلمات نزدیک
force
forain
forage
footing
footballeur
forcer
forces
forces aériennes
forcing
forcé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان