خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تمشک
2 . (به رنگ) قرمز تمشکی
[اسم]
la framboise
/fʀɑ̃bwaz/
قابل شمارش
مونث
1
تمشک
1.J'adore manger des framboises en été.
1. عاشق خوردن تمشک در تابستان هستم.
2.Je sais où il y a de la framboise.
2. می دانم که کجا تمشک دارد.
[صفت]
framboise
/fʀɑ̃bwaz/
قابل مقایسه
2
(به رنگ) قرمز تمشکی
1.Rouge à lèvre framboise
1. رژ لب قرمز تمشکی
تصاویر
کلمات نزدیک
fraisier
fraiseuse
fraiseur
fraise
frais de déplacement
framboisier
franc
franc comme l'osier
franc-jeu
franc-maçon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان