خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لرز
[اسم]
le frisson
/fʀisɔ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
لرز
لرزه، لرزش
1.Avec ce froid, elle était secouée de frissons.
1. با این سرما، او از لرز به شدت تکان میخورد.
2.Ce film d'horreur m'a donné des frissons.
2. این فیلم ترسناک من را به لرزه انداخته است.
تصاویر
کلمات نزدیک
friser
frire
fripouille
fripon
friperie
frissonner
frisé
frisée
frit
frite
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان