خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شجرهنامه
2 . تبارشناسی
[اسم]
la généalogie
/ʒenealɔʒi/
قابل شمارش
مونث
1
شجرهنامه
شجره، نسبنامه
1.La généalogie de ma famille remonte à Bonaparte.
1. شجرهنامه خانوادهی من به "بناپارت" برمیگردد.
2
تبارشناسی
نسبشناسی
1.Grâce à la généalogie, j'ai appris que mes ancêtres sont nés en Angleterre.
1. به کمک تبارشناسی، من متوجه شدم که نیاکانم در انگلستان متولد شدهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
génome
génoise
génocide
géniteur
génital
généalogique
général
générale
généralement
généralisation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان