خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پسر
2 . پیشخدمت
3 . مرد جوان
[اسم]
le garçon
/gaʀsɔ̃/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: garçons]
1
پسر
فرزند پسر
1.Ils ont une fille et un garçon.
1. آنها یک (فرزند) دختر و یک (فرزند) پسر دارند.
un vieux garçon
پسر سن بالای مجرد
Il a 45 ans, un vieux garçon.
او 45 ساله است، یک پسر سن بالای مجرد.
un garçon courageux/sympa
پسری شجاع/ دوستداشتنی
1. C'est un garçon courageux.
1. او پسری شجاع است.
2. Il est un garçon sympa.
2. او پسری دوستداشتنی است.
2
پیشخدمت
گارسون
مترادف و متضاد
serveur
Garçon !
گارسون! [هنگام صدا زدن در رستوران]
appeler le garçon
گارسون را صدا زدن
Appelle le garçon s'il te plaît.
لطفاً گارسون را صدا بزن.
3
مرد جوان
مترادف و متضاد
homme
un garçon courageux
مردی جوان و شجاع
C'est un garçon courageux.
او مردی جوان و شجاع است.
تصاویر
کلمات نزدیک
gars
garrot
garrigue
garonne
garniture
garçonnet
garçonnière
gas-oil
gascogne
gascon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان