1 . لیز خوردن
[فعل]

glisser

/glise/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: glissé] [حالت وصفی: glissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 لیز خوردن سر خوردن، لغزیدن

  • 1.J'ai glissé sur le parquet et je suis tombé.
    1. من روی پارکت لیز خوردم و افتادم.
  • 2.Le patineur glisse sur la glace.
    2. پاتیناژباز [اسکیت‌باز] روی یخ سر می‌خورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان