[صفت]

glissant

/glisɑ̃/
قابل مقایسه

1 لغزنده لیز، سر

  • 1.Fais attention, avec la neige la route est glissante.
    1. مراقب باش، با برف جاده لغزنده است.
  • 2.Une fois mouillé le savon devient glissant.
    2. (با) یک بار خیس شدن صابون لیز می‌شود.

2 خطرناک

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان