[اسم]

le glaçon

/ɡlasɔ̃/
قابل شمارش مذکر

1 قطعه یخ تکه یخ

  • 1.Je prends des glaçons dans le congélateur.
    1. من از یخچال قطعه‌های یخ برمی‌دارم.

2 قندیل (یخ)

3 آدم بی‌احساس آدم سرد

  • 1.C'est un vrai glaçon.
    1. واقعا آدم بی‌احساسی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان