خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چرخ کردن (گوشت)
2 . ریز ریز کردن
3 . ویران کردن
4 . تفکیک کردن
[فعل]
hacher
/ˈaʃe/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
چرخ کردن (گوشت)
2
ریز ریز کردن
خرد کردن
1.Le cuisinier a épluché et haché une gousse d'ail.
1. آشپز یک حبه سیر را پوست گرفت و خرد کرد.
2.Le nouveau couteau que j'ai acheté est parfait pour hacher.
2. چاقوی جدیدی که من خریدهام برای ریز ریز کردن عالی است.
3
ویران کردن
تخریب کردن، نابود کردن
4
تفکیک کردن
تجزیه کردن، جدا کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
hache-légumes
hache
habité
habitué
habitus
hachette
hachis
hachisch
hachoir
hachurer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان