1 . چرخ کردن (گوشت) 2 . ریز ریز کردن 3 . ویران کردن 4 . تفکیک کردن
[فعل]

hacher

/ˈaʃe/
فعل گذرا و ناگذر

1 چرخ کردن (گوشت)

2 ریز ریز کردن خرد کردن

  • 1.Le cuisinier a épluché et haché une gousse d'ail.
    1. آشپز یک حبه سیر را پوست گرفت و خرد کرد.
  • 2.Le nouveau couteau que j'ai acheté est parfait pour hacher.
    2. چاقوی جدیدی که من خریده‌ام برای ریز ریز کردن عالی است.

3 ویران کردن تخریب کردن، نابود کردن

4 تفکیک کردن تجزیه کردن، جدا کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان