خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بلند
2 . بالا
3 . عالی
4 . تاپ
5 . ارتفاع
6 . در ارتفاع بالا
[صفت]
haut
/o/
قابل مقایسه
1
بلند
مرتفع، بالا
مترادف و متضاد
élevé
grand
petit
1.La tour Eiffel est haute.
1. برج ایفل مرتفع است.
2.Montez doucement, c'est haut.
2. به آرامی صعود کنید [بالا بروید]، مرتفع است.
en haut de...
در بالایِ
1. Le nid est tout en haut de l’arbre.
1. لانه دقیقاً در بالای درخت است.
2. Ma chambre est en haut de la maison.
2. اتاقم در بالای خانه است.
en haut
طبقه بالا
1. La salle de bain est en haut.
1. حمام در طبقه بالا است.
2. Qu'est-ce qui est en haut ?
2. چه کسی در طبقه بالاست؟
haut(e) montagne/mur...
کوهستان/دیوار... بلند
1. De très hautes tours sont à ma portée.
1. چندین برج بلند در دیدم هستند.
2. Ici, à l'alentour il existe des hautes montagnes.
2. این جا در اطراف، چندین کوهستان بلند وجود دارد.
tomber de haut
از بالا افتادن
1. Je suis tombé de haut en jouant.
1. موقع بازی از بالا افتادم.
2. Une pomme était tombée de haut.
2. سیبی از بالا افتاده بود.
Haut les mains !
دستها بالا!
2
بالا
بلند
مترادف و متضاد
élevé
fort
bas
faible
1.Les poches de cette veste sont trop hautes.
1. جیبهای این کت خیلی بالا است.
à haute voix
با صدای بلند
1. Ne le dites pas à haute voix !
1. با صدای بلند نگوییدش.
2. Parlez à haute voix !
2. با صدای بلند حرف بزنید.
3
عالی
خوب، عالیرتبه
مترادف و متضاد
avancé
hautes études
تحصیلات عالی
1. J'ai fait des hautes études.
1. من تحصیلات عالی دارم.
2. Les hautes études sont les études supérieures.
2. تحصیلات عالی همان تحصیلات تکمیلی است.
des hauts fonctionnaires
چند تن از مسئولین عالیرتبه
1. Lundi prochain, les hauts fonctionnaires auront des réunions.
1. مسئولین عالیرتبه دوشنبه بعد جلساتی خواهند داشت.
2. On a un rendez-vous avec des hauts fonctionnaires.
2. با چند تن از مسئولین عالیرتبه قرار ملاقات داریم.
un appareil de haute technologie
وسیلهای با تکنولوژی عالی [پیشرفته]
Les journalistes utilisent souvent des appareils photos de haute technologie.
روزنامهنگاران معمولاً از دوربین عکاسیهای پیشرفته استفاده میکنند.
[اسم]
le haut
/o/
قابل شمارش
مذکر
4
تاپ
بلوز بالاتنه
مترادف و متضاد
bustier
porter/enlever... un haut
تاپی را پوشیدن/درآوردن...
1. J'ai perdu mon haut.
1. تاپم را گم کردهام.
2. Je dois chercher un haut rouge pour aller avec mon nouveau jean.
2. من باید دنبال یک تاپ قرمز بگردم که به شلوار جین جدیدم بیاید.
5
ارتفاع
مترادف و متضاد
hauteur
faire... de haut
ارتفاع داشتن
1. Cet immeuble fait 30 mètres de haut.
1. این ساختمان 30 متر ارتفاع دارد.
2. Cette statue-là, ça doit faire 22 centimètre de haut.
2. این مجسمه باید 22 سانتیمتر ارتفاع داشته باشد.
[قید]
haut
/o/
قابل مقایسه
6
در ارتفاع بالا
بالا، بلندبلند
parler/penser... haut
بلند بلند حرف زدن/فکر کردن...
Elle pense tout haut.
او کاملاً بلندبلند فکر میکند.
de haut
از بالا
1. Il l'a pris de haut.
1. او را از بالا گرفت.
2. Il nous regarde de haut.
2. او ما را از بالا [با بیاعتنایی] میبیند.
monter/voler... haut
در ارتفاع بالا صعود کردن/پرواز کردن
1. L'avion vole haut.
1. هواپیما در ارتفاع بالا پرواز میکند.
2. Nous sommes montés haut pour admirer la vue.
2. ما به ارتفاع بالا صعود کردیم تا دید بهتری داشته باشیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
haussmannien
hausser les épaules
hausser
haussement
hausse
haut comme trois pommes
haut de gamme
haut vol
haut-de-forme
haut-fond
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان