خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سلسلهمراتب برقرار کردن
[فعل]
hiérarchiser
/ˈjeʀaʀʃize/
فعل گذرا
[گذشته کامل: hiérarchisé]
[حالت وصفی: hiérarchisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
سلسلهمراتب برقرار کردن
بر اساس سلسلهمراتب سازماندهی کردن
1.Il hiérarchisa ses priorités.
1. او الویتهایش را بر اساس سلسلهمراتب سازماندهی کرد.
2.Le chef de projet doit hiérarchiser les tâches.
2. مدیر پروژه باید (بین) وظایف سلسلهمراتب برقرار کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
hiérarchique
hiérarchie
hiverner
hivernal
hivernage
hiératique
hiéroglyphe
hlm
hobby
hochement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان