[اسم]

la hiérarchie

/’jeʀaʀʃi/
قابل شمارش مونث

1 سلسله مراتب

  • 1.Le président se trouve au sommet de la hiérarchie politique du pays.
    1. رئیس جمهور در راس سلسله مراتب سیاسی کشور قرار دارد.

2 هیئت مدیره

  • 1.Occuper telle place dans la hiérarchie
    1. جایگاهی را در هیئت مدیره گرفتن

3 رتبه‌بندی درجه‌بندی (از نظر اهمیت یا قدمت و غیره)

  • 1.Hiérarchie des valeurs
    1. رتبه‌بندی ارزش‌ها
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان