خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تاریخنویس
2 . دانشجوی رشته تاریخ
[اسم]
l'historien
/istɔʀjɛ̃/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: historiens]
[مونث: historienne]
1
تاریخنویس
مورخ، تاریخدان
1.Je connais un historien à Madrid.
1. من یک مورخ در "مادرید" میشناسم.
2.L'historien analyse dans ses travaux les événements passés.
2. تاریخنویس در کارهایش اتفاقات گذشته را بررسی میکند.
2
دانشجوی رشته تاریخ
تصاویر
کلمات نزدیک
histoire se répète
histoire de cœur
histoire d'amour
histoire
hisser
historique
hit-parade
hiver
hivernage
hivernal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان